تفکر علی شریعتی در چه احزاب و گروههایی تاثیر گذاشت؟
دوستان متضاد
اینکه به شریعتی در دوران خودش از سوی دیدگاهها و افراد مختلف چگونه نگاه میشده حتما مساله قابل توجهی است. مسالهای که هنوز با گذشت سالها محل بحث و گفتوگو است.

دکتر شریعتی تنها متعلق به ایران نبود و میان ملل مختلف برای بسیاری از مخاطبانش جاذبه داشت. چنانکه با آنکه شیعه بود، بسیاری از اهل سنت در کشورهایی که اکثریت با اهل سنت است به او علاقهمند بودند و کتابهای او را در کشور خود ترجمه و منتشر و از آموزههای او به شوق میآمدند؛ اما چون بررسی جایگاه و نقش او در کشورهای دیگر مجال بیشتری میطلبد، فعلا به گروههای داخلی کشورمان در حد اشاره و خیلی گذرا اشاره میکنم. اگر فعالیت دکتر را که بدون وقفه تا فوت ادامه یافت، از سال 41 به بعد که پرتپشتر بود مورد ملاحظه قرار دهیم، گروههای سیاسی مطرح این دوره عبارتاند از:
1- نهضت آزادی؛ که بین روشنفکران مذهبی جزو پرطرفدارترین حزب محسوب میشد. دکتر شریعتی با چند تن دیگر از افراد سیاسی ازجمله شهید دکتر چمران جزو بنیانگذاران نهضت آزادی در خارج از کشور بودند. پس از حضور پررنگ او در صحنه سیاسی کشور، بهجز مرحوم مهندس بازرگان که پس از فوت دکتر تحت تاثیر شهید مطهری مطالبی ناخوشایند در مورد شریعتی نوشت و البته از آن نوشته نیز اظهار پشیمانی کرد، غالب افراد نهضت آزادی از آموزههای دکتر شریعتی هم استفاده و هم استقبال میکردند و درواقع کسی را یافته بودند که آموزههای او به روشنفکران مذهبی هویت عزتمندانه میبخشید.
2- جبهه ملی؛ که در ایران پس از دستگیری مرحوم دکتر مصدق غیر قانونی اعلام شده بود. در سال 1341 یعنی در آگوست 1962 شریعتی توسط اعضای جبهه ملی در خارج از کشور به دلیل قدرت قلمیاش بهعنوان سردبیر روزنامه ایران آزاد انتخاب شد. این روزنامه ارگان جبهه ملی ایران در اروپا محسوب میشد و دیدگاههای روشنفکران ایرانی را در زمینه علل مبارزه با رژیم شاه منعکس میکرد. اکثریت اعضای جبهه ملی هم از حسن انتخاب موضوعات این روزنامه و هم از نوشتههای شریعتی به وجد میآمدند. البته آن دسته از اعضای جبهه ملی که با مذهب رابطه خوبی نداشتند در آن زمان با دکتر شریعتی نه علنا بلکه در خفا مخالفت میکردند. چراکه معتقد بودند روشنفکری با مذهبیبودن سازگار نیست.
3 - حزب توده؛ که این حزب نیز در سال 1327 غیرقانونی اعلام شده بود ولی در ساحت فرهنگی و سیاسی کشور نقش بسیار پررنگی داشت. این نقش تا پس از انقلاب نیز چنان ادامه داشت که رئیسجمهور وقت گفته بود: «در یک برهه از زمان و در همان اوایل انقلاب همهچیز در تیول حزب توده بود.» حزب توده نیز جزو جدیترین مخالفین دکتر شریعتی محسوب میشد. چراکه بنیانا مارکسیست و طرفدار شوروی بود و پس از ظهور شریعتی در صحنه فرهنگی کشور و نفوذ او در دانشگاهها، موجب شد که بخش عمدهای از طرفداران حزب توده در دانشگاهها به سمت آموزههای دکتر شریعتی گرایشنشان دهند. بنابراین بسیاری از اعضای قدیمی حزب توده دشمنی خود را با دکتر شریعتی حفظ کردند. حتی برخی از کسانی که بعد از انقلاب جزو توابین محسوب میشوند و به مبانی انقلاب اظهار وفاداری میکنند، دشمنی خود را با دکتر شریعتی پنهان نمیکنند. چراکه از لحاظ روانی در دورانی که شور تبلیغات برای حزب توده داشتند، ناگهان شخصیتی بنام دکتر شریعتی چنان جاذبه کلام یافته بود که تعلیمات او، جاذبه تبلیغات حزب توده را از بین میبرد و خاطره از دست دادن طرفداران آنها و تحقیر فکری و فرهنگیشدنشان توسط شریعتی همچنان
با آنها مانده است.
4- احزاب مورد حمایت شاه؛ اعضای احزابی که توسط رژیم شاه ساخته یا حمایت میشدند، تابع نظرات حکومتی بودند. بنابراین بهندرت میتوانستند در مورد جریاناتی مانند آموزههای دکتر شریعتی اظهارنظر کنند. بههرحال میان فرزندان آنها کسانی پیدا میشدند که به دکتر شریعتی علاقهمند میشدند و والدین و اقوام خود را که طرفدار شاه بودند، به چالش میکشیدند. بالاخص بعد از فوت مشکوک دکتر، بسیاری از فرزندان خانوادههای طرفدار رژیم شاه، با آموزههای شریعتی، مقلد رهبر انقلاب شدند و بسیاری از آنها به انقلاب پیوستند ولی بدنه اصلی سلطنتطلبان همچنان بهعنوان مخالف سرسخت دکتر باقی ماند.
5- سازمان مجاهدین؛ که از سال 60 به بعد به سازمان منافقین شهرت یافت. یکی از سازمانهایی که با دکتر شریعتی چه قبل از انشعاب و چه بعد از آن مشکل خیلی جدی داشت، سازمان مجاهدین خلق بود. چراکه کادر مرکزی این سازمان معتقد بود که اکنون وقت مبارزه مسلحانه است و نه کار فرهنگی؛ و کار فرهنگی در پروسه مبارزه، معنای حقیقی خود را پیدا میکند. بااینحال این نظر تشکیلاتی آنها بود و الا بسیاری از عضوگیریها در کنار حسینیه ارشاد انجام میشد و برخی از اعضای این تشکیلات آثار دکتر را با ولع میخواندند و پس از انقلاب این سازمان تلاش داشت دکتر را به نفع خود مصادره کند، بالاخص که دکتر راجع به «حسن و محبوبه» این زوج که عضو فعال سازمان شده بودند و در تمام جلسات سخنرانیهای دکتر در حسینیه ارشاد شرکت میکردند، پس از کشتهشدن آنها توسط ساواک چیزی شبیه یک جزوه هم داشت. با اینحال این سازمان توفیقی برای مصادره دکتر به دست نیاورد؛ زیرا اگرچه برخی طرفداران اولیه این گروهک علاقهمند به شریعتی بودند اما آن سازمان کوچکتر از آن بود که شخصیتی مانند شریعتی را در خود جای دهد.
6- انجمنیها؛ از دشمنان سرسخت دکتر شریعتی انجمن حجتیه بود. بااینحال ظهور شریعتی در عرصه فرهنگی کشور که موجب رویکرد از دین رمیدگان بهسوی مذهب شده بود، آنها نیز از وضعیت پیشآمده استفاده میکردند. ضمن آنکه کسانی نیز بودند که ضمن آنکه در انجمن حجتیه عضویت داشتند، بهطور پنهانی آثار شریعتی را مطالعه و به همان میزان از انجمن فاصله فکری میگرفتند.
7 - گروههای مبارزی که پس از شریعتی شکل گرفتند. پس از آنکه دکتر زندانی شد، در کل کشور افرادی پیدا شدند که تصور میکردند برای مبارزه با رژیم شاه و امپرپالیسم، باید بهطور حتم به تأسیس تشکیلات مخفی روی آورد و پس از شهادت دکتر و شهادت حاجآقا مصطفی تعداد گروههایی که به تشکیلات مخفی روی آوردند رو به ازدیاد گذارد. چنانکه مجاهدین انقلاب اسلامی که پس از انقلاب باهم یکی شدند و سپس انشعاب کردند متشکل از هفت گروه بود که بخش سنتی آن گروهها با دکتر شریعتی رابطه خوبی نداشتند ولی طیف چپ آنها آموزههای دکتر را مدنظر قرار داده بودند.
8 - فدائیان اسلام و هیاتهای موتلفه، این دو گروه از جهاتی به هم وابسته یا تشابه و از جهاتی تفاوتهایی دارند و هر دو بهطور رسمی با دکتر مخالف بودند؛ زیرا تصور آنها بالاخص هیاتهای موتلفه این بود که چون اکثریت روحانیت با دکتر میانه خوبی ندارد و حتی برخی روحانیون سطوح بالا او را تا حد تکفیر هم مورد شماتت قرار دادهاند، پس نباید نسبت به او موضع مثبت بگیرند اما بهطور انفرادی بسیاری از اعضای آنها آثار دکتر را میخواندند و او را میستودند و بهطور گزینشی برخی آثار او را در اختیار فرزندان و مریدان خود قرار میدادند. همچنین برخی فرزندان آنها به پدرانشان یادآور میشدند که اگر در عصر توسعه و پیشرفت علمی، مسلمان ماندهاند به دلیل احیاگری شریعتی است.
9 - روحانیت؛ این قشر پیچیدهترین رابطه را با دکتر شریعتی داشته و دارد؛ زیرا روحانیون برخلاف ظاهر که در شکل لباس با هم شباهت دارند، از لحاظ ساختار ذهنی گاه تفاوتهای صد و هشتاد درجهای دارند. مثلا میان روحانیون اهل فلسفه داریم تا کسانی که فیلسوفان را تکفیر میکنند؛ روحانیونی عارفمسلک وجود دارند و در مقابل کسانی که دیوان شمس و لسانالغیب را با انبر ورق میزدند که دستشان آلوده نشود. میان روحانیون افراد سیاسی داریم و افرادی که افراد سیاسی را روحانی نمیدانند و از خود میرانند. با چنین طیف وسیعی بهراحتی نمیتوان گفت که آموزههای دکتر شریعتی میان روحانیت چگونه بود؛ اما آنچه برای اکثریت جامعه قابل لمس بود اینکه بخشی از روحانیون که با موضوعات مبتلابه امروزی آشنایی مکفی داشتند، ظهور شریعتی را در عرصه فرهنگ دینی مغتنم میشمردند و مبلغ افکار او شدند.
رابطه دکتر شریعتی و امام
قبل از تحریف بخشهایی از تاریخ انقلاب، یکی از شعارهای اکثریت مردم این بود: «درود بر شریعتی، معلم انقلاب» لازم به عرض میدانم که علاقه دکتر شریعتی به امام خمینی(ره) از هیچ اهل کنکاشی در این زمینهها پوشیده نیست ولی برای کسانی که ممکن است در این مورد اطلاعات لازم را نداشته باشند، سه دلیل آشکار و سه دلیل که محتاج تحلیل است بر این معنا وجود دارد.
دلایل آشکار اینکه دکتر شریعتی دو بار شعری برای امام سروده است. دوم اینکه کسی بود که بدونترس از ساواک بالاخص پس از زندان در سال 55 عمد داشت که نام امام را در مجالس مختلف با تجلیل به زبان بیاورد. سوم اینکه یکبار یک روحانی وابسته به رژیم شاه علیه شریعتی صحبت کرده بود و برای اثبات باطلبودن عقاید دکتر گفته بود: «خلاصه بگویم او مقلد {امام }خمینی است!» دکتر هم از موقعیت استفاده کرد و علنی قریب به این معنا گفت و نوشت که اگر من یک میلیون تومان هزینه میکردم که جامعه بفهمد من مقلد {امام }خمینی هستم، موفق نمیشدم ولی خداوند به وسیله دشمنان احمق چنین حقیقتی را بر ملا کرد.
و اما شواهد محتاج تحلیل اینکه دکتر شریعتی سخنرانی امت و امامت را در جهت کتاب ولایت فقیه امام خمینی (ره) ایراد کرد. درواقع کتاب امت و امامت ورژن دانشگاهی کتاب ولایت فقیه است. دوم اینکه اکثر شاگردان دکتر شریعتی خودبهخود مقلد امام خمینی(ره) میشدند. چراکه بین آموزههای دکتر و شخصیت امامخمینی(ره) قرابت احساس میکردند. سوم اینکه در اسفند سال 46 دکتر با تعدادی از دانشجویانش قصد رفتن به عراق برای زیارت عتبات و دیدار امام خمینی را داشت که ساواک او را ممنوعالخروج کرد و دکتر مقالهای با عنوان «نوروز» نوشت که در کتاب کویر هم به چاپ رساند. آن مقاله را دانشجویانش در دیدار با امام برای ایشان خواندند و تحلیل من این است که امام خمینی(ره) غزل «نوروز» را که دیوان امام با آن آغاز میشود در پاسخ به مقاله نوروز دکتر سروده است.
و اما در مورد نظر امام خمینی(ره) نسبت به دکتر شریعتی هرکس با دکتر یا با امام دشمن بوده، سعی کرده دلایلی جور کند که نشان دهد امام هم با شریعتی دشمن بوده است؛ و هر کس هر دو را دوست دارد، شواهدی دارد که نشان میدهد امام به دکتر شریعتی فوق تصور عامه علاقهمند بوده است. من هم که جزو کسانی هستم که به هر دو شخصیت بهشدت علاقهمندم، دلایلی برای خود دارم که میگویم علاقه امام به دکتر شریعتی از حد معمول هم فراتر رفته بود و البته چون شریعتی را عارف میدانم و عارف بودن امام هم نیاز به بازگویی ندارد، تصور میکنم برای بیان این عشق و ارادت باید زبان عرفان را برگزید چراکه مراودات دو عارف گاه فقط یا سکوت انجام میشود اما علیالحساب چهار دلالت را مورد اشاره قرار میدهد:
دلیل اول
اول همان مقاله نوروز دکتر و سپس غزل نوروز امام را. چنانکه بیت آخر غزل امام چنین است:
سالها در پی ارباب عمائم بودم تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا
دلیل دوم
دوم اینکه با ظهور شریعتی در صحنه فرهنگ سیاسی - مذهبی، ادبیات امام هم تحت تاثیر ادبیات شریعتی قرار گرفت. درک این معنا برای اهل ادبیات بسیار سهل و ساده است. چراکه کافی است دستنوشتهها و اعلامیههای امامخمینی(ره) را قبل و بعد از شریعتی مورد بررسی قرار دهیم. امام(ره) علائمینیز برای اهل فن در این زمینه ارسال داشتهاند ازجمله اینکه عین عبارت شریعتی در مورد «زر و زور و تزویر» را دو بار بکار بردند. لازم به ذکر است که برخی از روحانیون روی این ترکیب حساسیت فوقالعاده داشتند و بهکار بردن آن توسط امام آنهم در پیامی برای برائت از مشرکین در حج که مخاطب آن همه ملل مسلمان هستند، خود برای اهل پژوهش قابلتامل است.
دلیل سوم
سوم اینکه وقتی روحانیونی ازجمله یکی از شاگردان مبرز امام خمینی(ره) مانند شهید مطهری که قبلا با شریعتی دوست بود و سپس با او مخالفت کرد، امام خمینی(ره) در 10 آبان 1356 در پاسخ به تسلیتهایی که بابت شهادت حاجآقا مصطفی به ایشان گفته بودند و ایشان خود را ملزم میدانستند بهطور عمومی نیز به آنها پاسخ دهند، یک سخنرانی مفصل در مسجد شیخ انصاری ایراد کردند که در آن از دو گروه گلایه کردند.
یکی از روشنفکران و دیگری از روحانیون که از سیاق کلام واضح بود که منظورشان از روشنفکران دکتر شریعتی است که البته در آن زمان 5 ماه و 10 روز از فوت شریعتی گذشته بود و بعدها که نامه شهیدمطهری به امام(ه) علیه شریعتی پخش شد، معلوم شد که گلایه از روحانیون نیز بهطور عام مربوط به مخالفین شریعتی و بهطور خاص پاسخ به آقای مطهری بوده است.
بههرحال امام در انتقاد به دکتر شریعتی عبارتی را بهکار بردهاند: به بخشی از آن بنگریم؛ «من با تمام این جناحهایى که هستند و براى اسلام خدمت مىکنند، چه جناحهاى روحانى که از اول تا حالا خدمت کردهاند و چه جناحهاى دیگر، از سیاسیون، از روشنفکرها که براى اسلام خدمت مىکنند، من به همه اینها علاقه دارم و از همه اینها هم گلایه دارم؛ اما علاقه، باید هر مُسْلمى به اشخاصى، به گروههایی که براى اسلام خدمت مىکنند- قلما قدما- براى اسلام خدمت مىکنند، باید هر مسلمى، باید هر انسانى که ببیند اینها براى انسانیت، براى اسلام یعنى براى انسانیت- اسلام مکتب انسانسازى است، وقتیکه انسان ببیند که گروههایى در خدمت انسان هستند، در خدمت انسانیت هستند، در خدمت اسلام که انسان ساز است هستند، چاره ندارد الا اینکه علاقه داشته باشد به آن. این اشکال نیست که علاقهمند است. از آن طرف گلایه هم هست از همه گروهها گلایه ارادتمندانه؛ اما آن گروههای روشنفکر و دانشگاهى و محصلین جدید و آنها- ایدهم الله- آنهایی که خدمتگزارند براى اسلام- خداوند تاییدشان کند- من از آنها گلایه دارم براى اینکه مىبینم در نوشتههایشان، بعضى نوشتههایشان، اینها
راجع به فقها، راجع به فقه، راجع به علماى اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها یک قدرى زیادهروى کردهاند، یک قدرى حرفهایی زدهاند که مناسب نبوده است بگویند. اینها غرض ندارند. من مىدانم که غالبا اینها که براى اسلام مىخواهند خدمت کنند، نه این است که مغرض باشند و از روى سوءنیت اینها حرفى بزنند؛ اینها اطلاعشان کم است. من هم اطلاعم از تاریخ کم است...»اگر کلمه به کلمه موارد فوق با شأن نزول آن بیان گردد، علاقه امام خمینی(ره) به شریعتی بیشتر آشکار میشود. در بخش گلایه از روحانیون هم باز عباراتی در تایید روشنفکران که مشخصا منظور شریعتی و علاقهمندان ایشان بوده، بیان شده که خوب است دوستان کل این سخنرانی را که از پربارترین سخنرانیهای امام خمینی(ره) است در جلد سوم صحیفه امام بخوانند.
دلیل چهارم
دلیل چهارم اینکه امام در موضوعات اساسی اعتقادی با هیچ کس رودربایستی نداشتند و میدانیم که برخی بسیار تلاش کردند که علیه دکتر شریعتی از امام مطلبی دریافت دارند ولی امام به خواهش آنها وقعی ننهاد. البته بهطوری که معاندین هر دو شخصیت نتوانند از نظرات مثبت امام (ره) در مورد شریعتی علیه نهضت سوءاستفاده کنند، به ظاهر در تایید ایشان هم سخنی نگفتند و شاید یکی از علل آن این بود که امام خمینی(ره) به خوبی میدانستند که شریعتی محتاج حمایت نیست و فقط نباید او را تخریب کرد.
دلیل پنجم
و اما دلیل پنجم اینکه علاقه امام به شریعتی را باید در میان خانواده ایشان نیز دید. چنانکه مرحومه همسر امام تمام آثار شریعتی را با ولع خوانده بودند. دختران امام؛ دو داماد امام یعنی آیتالله اشراقی و دکتر بروجردی جزو ارادتمندان پروپاقرص دکتر شریعتی بودند و از همه مهمتر مرحوم حاج احمد آقا که دیگر امام برای او فقط پدر نبود، بلکه مراد و معشوق هم بود، چنان به دکتر شریعتی علاقهمند بود که بهرغم مشکلات فراوان تلاش داشت در هر فرصتی دکتر را ببیند و حدود دو سال پس از انقلاب در آذرماه 1359 برای بزرگداشت دکتر شریعتی به منزل ایشان رفت و چنین جملاتی را گفت: «خدمات ایشان چیزی نبود که حالا من بخواهم راجع به آن صحبت بکنم، برای اینکه ایشان واقعا معلم انقلاب بودند و الان هم هستند؛ و حالا کو تا یکی پیدا بشود تا مسائل و مطالب را اینچنین بیپرده بگوید و بررسی کند. خدا میداند... در آن موقع ما میدانستیم چه کسانی با این جریان مخالف بودند که الان ممنوع منبر هستند یا دستگیر شدهاند. هر چقدر ما به سردمداران روحانیت میگفتیم که این کار، کار دستگاه است، این کارها را نکنید، با این وضع آنها فکر میکردند که ولایت در خطر است...»
مصادره به مطلوب دکتر شریعتی
هر از چندی در میان هر ملت و امتی افرادی پیدا میشوند که نمیشود دوستشان نداشت. در ایران و جهان اسلام دکتر شریعتی ازجمله کسانی بود که هر فردی که خمیرمایه ذهنیاش میل به دین داشت ولی از تحجر بیزار بود و گمشدهای داشت، آن را در کلام شریعتی مییافت.
به همین جهت برای اولین بار در کشوری که شمار کتابهای خوب و پرخواننده از چندهزار فراتر نمیرود، تیراژ کتابهای دکتر شریعتی از صدهزار فراتر میرفت و بهرغم ترجمههای ناقص در کشوهای دیگر با تیراژ زیادی خریدار داشت. و یکی از دلایل وجود این همه خواننده این بود که سخنان شریعتی چندساحتی بود و در میان دیگر ملل که مبارزه با رژیم شاه برای آنها موضوعیت نداشت، حرفهای دیگری وجود داشت که پرجاذبه بود.
ارتباط دکتر شریعتی با گروههای داخلی
«علی تنها است» عنوان یکی از سخنرانیهای دکتر است که بخش سوزناکی هم دارد. دکتر بعد از آزادی از زندان، قریب به این مضمون گفته بود: «یک روز کسی را که بهسختی شکنجه کرده بودند و روی زمین میکشیدند تا او را به سلولش ببرند، وقتی نزدیک سلول من شد، گفت: علی تنها است. این یادآوری باعث شد تنهایی خودم در تنهایی علی ناچیز و بیرنگ شود.» غرض اینکه دکتر شریعتی در میان جمع هم تنها بود. به این معنا که گروههای سیاسی آن روزها با آرمانهایش فاصله نجومی داشتند اما بههرحال بهحسب شرایط، گرایشهایی نیز به گروههای سیاسی نشان داده است. ازجمله در جوانی به سوسیالیستهای خداپرست، به دکتر مصدق و تا حدود کمی به جبهه ملی، پسازآن به نهضت آزادی و با تحفظی قابل توجه به نحوی تایید ضمنی مجاهدین زمان خود. البته در مورد مجاهدین خلق باید با تامل بیشتر سخن گفت. چون دکتر هم مانند امام معتقد بود که تا ملت به خودآگاهی برای انقلاب نرسد، مبارزه مسلحانه به انحراف خواهد رفت. همچنین دکتر در فرانسه نیز با گروههای مبارز فلسطینی و الجزایری هم همکاری کرده و یک بار توسط پلیس مضروب و زندانی شده بود. به اعتقاد من دکتر شریعتی را بیش از آنکه شخصیتی سیاسی
بدانیم، باید عارف بدانیم و تصور میکنم عرفان او به کلامش جاذبه داده بود.
سیاست او نیز در خم عرفان او رنگ میگرفت اما کسانی که فقط بخش حماسی کلامش برای آنها جاذبه داشت، دکتر به آنها انگیزه جهادی زیادی میداد و چنین گروههایی رویکردشان بیشتر مبارزه به سبک ایجاد تشکیلات متداول بود و برخی نیز انحرافی از آب درمیآمدند ولی کسانی که نسبت به آموزههای عرفانی دکتر آگاهتر بودند، مبارزه با رژیم شاه برای آنها فقط یک مصداق از مبازره قلمداد میشد و نه همه ابعاد مبارزاتی. چنانکه دکتر در مورد آزادی، چهار زندان را مطرح کرده که میتوان این مفهوم را از وجه مبارزاتی هم مورد تحلیل قرار داد.
شهید دکتر بهشتی در مورد دکتر شریعتی تعبیر «جستوجوگری در مسیر شدن» را بهکار برده است. کسانی که با اندیشه انقلابی دکتر آشنایی کافی دارند نیز این تاثیر را از او پذیرفتهاند که «جستوجوگری در مسیر شدن» باشند به همین جهت هر از چندی در خود نیز انقلاب میکنند و آموزههای پیشین خود را با حفظ اصولی بنیادین، مورد بازبینی قرار میدهند.
ضمن آنکه دکتر در ابعاد فراتر از مبارزه به معنای متداول کلمه، در اعماق اندیشه ارادتمندان خود تاثیرگذارده است. بهعنوان مثال سریال سربداران و سریال امام علی(رع) و مختارنامه... تاثیرپذیری عمیقی از آموزههای شریعتی دارد و چون اندیشه سیاسی دکتر در آنها حضور پررنگتری نسبت به سریالهایی دارد که موضوع آن جالب هست اما منظومه اندیشهای شریعتی در آنها کم - رنگتر است، دیدنیتر از آب درآمدهاند. دولتمردان سیاسی نیز که با آموزههای دکتر شریعتی آشنایی بیشتری داشتهاند از نظر اکثریت مردم و وجهه بینالمللی موفقتر از دولتمردانی بودهاند که با دکتر یا دشمن بوده و یا با اندیشه او بیگانه بودهاند.
دیدگاه تان را بنویسید